کتاب توتالیتاریسم و هواداران آن ، معرفی و آنالیز
به گزارش سرگرمی تفریحی، لشک کولاکوفسکی (Leszek Kołakowski)، فیلسوف و روشنفکر برجسته لهستانی قرن بیستم، یکی از مهم ترین متفکران منتقد کمونیسم و ایدئولوژی های توتالیتر بود. او در سال 1927 در شهر رادوم لهستان به جهان آمد و در طول زندگی خود به عنوان یک چهره برجسته مارکسیسم اولیه و سپس منتقد سرسخت آن شناخته شد. کولاکوفسکی در ابتدا در دوران پس از جنگ جهانی دوم به مارکسیسم گرایش داشت و به فعالیت های نظری و فلسفی در چارچوب ایدئولوژی های حاکم پرداخت. اما در دهه 1960، به علت مشاهدات عینی از حکومت های توتالیتر و ناکارآمدی ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم در تحقق آزادی و عدالت، مسیر فکری اش به کلی تغییر کرد. او در مجموعه آثار خود به نقد اصول بنیادین نظام های توتالیتر، مانند سانسور، خفقان و کنترل فکری پرداخت. کولاکوفسکی استاد فلسفه در دانشگاه های معتبر اروپایی و آمریکایی، ازجمله دانشگاه آکسفورد و برکلی بود و توانست در محافل روشنفکری تأثیر جهانی بگذارد. از او آثار متعددی به جا مانده که به پرسش های عمیق فلسفی، اجتماعی و معنوی پاسخ می دهند.
کولاکوفسکی آثارش را به شکلی نوشت که مخاطبان هم زمان با خواندن نقدهایی عمیق، درگیر سؤالات بنیادین درباره معنای زندگی، آزادی و ماهیت ایدئولوژی ها شوند. او در کتاب های مهمی مانند جریان های اصلی مارکسیسم و آیا خدا خرسند است؟، مفاهیمی چون سرنوشت بشریت در برابر ایدئولوژی ها، شک گرایی فلسفی و بحران معنویت در دنیای مدرن را به تصویر کشید. نوشته های او بیانگر این واقعیت اند که هیچ ایدئولوژی مطلق نمی تواند به انسان ها آزادی واقعی و عدالت پایدار ببخشد.
ایده ها و مفاهیم کتاب توتالیتاریسم و هواداران آن (بخشی از مجموعه آیا خدا خرسند است؟):
کتاب توتالیتاریسم و هواداران آن به آنالیز ماهیت توتالیتاریسم به عنوان یکی از خطرناک ترین سیستم های سیاسی در تاریخ معاصر می پردازد. کولاکوفسکی در این کتاب به توصیف ساختارهای ایدئولوژیک و عملی نظام های تمامیت خواه می پردازد. او به ویژه بر نقش حکومت هایی که ادعای حقیقت مطلق دارند، تأکید می نماید و شرح می دهد که این ادعاها چگونه آزادی و تنوع فکری را سرکوب می نمایند. توتالیتاریسم با تکیه بر خشونت، سانسور، و تبلیغات، فضایی را ایجاد می نماید که در آن افراد از خودمختاری و هویت مستقل محروم می شوند.
کولاکوفسکی به نقش ایدئولوژی در شکل گیری نظام های توتالیتر می پردازد. ایدئولوژی ها در این نظام ها به ابزاری تبدیل می شوند که هم مشروعیت بخشی به قدرت را ممکن می سازند و هم اعمال خشونت علیه مخالفان را توجیه می نمایند. او اعتقاد دارد که یکی از ویژگی های اصلی نظام های توتالیتر این است که از هیچ اندیشه ای خارج از چارچوب خود حمایت نمی نمایند. تمام عقاید دیگر به عنوان دشمن و تهدید معرفی می شوند و بدین وسیله افراد مجبور به هم سویی با حکومت می شوند.
کولاکوفسکی در ادامه تحلیل خود، به نقش نخبگان فکری و روشنفکران حامی نظام های توتالیتر می پردازد. روشنفکرانی که به توجیه و تفسیر این نظام ها می پردازند، درواقع به تثبیت خشونت یاری می نمایند. او معتقد است که بخشی از مسئولیت توسعه توتالیتاریسم بر عهده افرادی است که از قدرت مطلق حمایت می نمایند و حقیقت را به نفع منافع سیاسی تفسیر می نمایند.
از نگاه کولاکوفسکی، تبلیغات یکی از ستون های اساسی نظام های توتالیتر است. او نشان می دهد که این حکومت ها چگونه با استفاده از رسانه ها و ابزارهای مختلف، کوشش می نمایند فکر مردم را کنترل نمایند. تبلیغات به شکلی ساخته می گردد که باورهای تازه و مصنوعی به عنوان حقیقت مطلق به مردم القا شوند. هدف اصلی این تبلیغات، نه مطلع سازی بلکه ایجاد جامعه ای مطیع و بی سؤال است.
در ادامه، نویسنده به نقش خشونت سازمان یافته در این سیستم ها می پردازد. توتالیتاریسم برای حفظ قدرت خود به خشونت متوسل می گردد و این خشونت تنها به حذف فیزیکی مخالفان محدود نمی گردد. سرکوب روانی و معنوی نیز بخش مهمی از این فرآیند است. مردم نه تنها باید در رفتار، بلکه در افکار و عقاید خود نیز از حکومت تبعیت نمایند.
کولاکوفسکی به پیامدهای روان شناختی زندگی تحت حکومت های توتالیتر اشاره می نماید. در این نظام ها، فرد به تدریج احساس هویت خود را از دست می دهد. زندگی تحت تهدید دائمی سرکوب و خشونت باعث می گردد که انسان ها از تفکر مستقل بترسند و به سکوت و انفعال روی بیاورند. این مسئله به بحران فردیت و خلاقیت منجر می گردد.
در بخش دیگری از کتاب، کولاکوفسکی به تشابهات تاریخی میان نظام های توتالیتر مانند استالینیسم و نازیسم اشاره می نماید. او نشان می دهد که هرچند این دو نظام به ظاهر مخالف هم بودند، اما در ساختارهای سرکوبگرانه و تبلیغاتی خود، شباهت های زیادی داشتند. هدف هر دو نظام، کنترل کامل بر زندگی فردی و اجتماعی انسان ها بود.
یکی از نکات مهم در تحلیل کولاکوفسکی، توجه به مقاومت در برابر توتالیتاریسم است. او معتقد است که مقاومت، هرچند سخت و خطرناک باشد، همیشه ممکن است. انسان ها می توانند با حفظ آزادی اندیشه و بیان، به مقابله با نظام های توتالیتر بپردازند. این مقاومت می تواند به وسیله نوشتن، گفتن و زندگی مستقل صورت بگیرد.
کولاکوفسکی به بحران اخلاقی ناشی از حکومت های توتالیتر نیز اشاره می نماید. در چنین نظام هایی، مرزهای میان حقیقت و دروغ از بین می رود. انسان ها مجبور می شوند دروغ را به عنوان حقیقت بپذیرند تا زنده بمانند. این بحران اخلاقی، یکی از پیامدهای بلندمدت نظام های توتالیتر است که بر روح و روان جوامع تأثیر می گذارد.
در خاتمه کتاب، کولاکوفسکی به راه های مقابله با توسعه توتالیتاریسم در دنیای مدرن می پردازد. او تأکید می نماید که برای جلوگیری از بازگشت توتالیتاریسم، باید همیشه نسبت به قدرت متمرکز و ایدئولوژی های مطلق گرا هوشیار بود. او آزادی فردی، تفکر نقادانه و پرسشگری را به عنوان سلاح هایی مهم برای مقابله با چنین تهدیدهایی معرفی می نماید.
کتاب توتالیتاریسم و هواداران آن
Is God Happy? Selected Essays
انتشارات: نشر کتاب پارسه
نویسنده: لشک کولاکوفسکی
مترجم : شهاب الدین عباسی
تعداد صفحه : 192
منبع: یک پزشک