همراه با خاطرات نوروزی عکاس پیشکسوت ، دست در دست پدر در خیابان های تهران؛ یادش بخیر!
به گزارش سرگرمی تفریحی، نوروز و خاطراتش بخش جدایی ناپذیر زندگی هر ایرانی است. محمود عبدالحسینی، عکاس پیشکسوت شهرمان، خاطرات نوروز را در روزهای کودکی اش جستجومی کند و حس ناب آن را وصف ناشدنی می داند.
به گزارش خبرنگاران، محمود عبدالحسینی سال هاست که از پشت لنز دوربینش خوب و دقیق تماشا را تجربه نموده است. وقتی از او درباره خاطرات نوروزی اش می پرسیم یک راست می رود سراغ کودکی اش و می گوید: راﺳﺘﺶ ﺑﺎ ﺷﻨﻴـﺪن ﻛـﻠـﻤـﻪ ﻋـﻴـﺪ و ﻧـﻮروز ﺧﺎﻃﺮات ﮔﺬﺷﺘﻪ را در ذﻫﻦ ﻣﺮور می کنم و ﺑﻪ ﻳﺎد اﻳﺎﻣﻰ ﻣﻰاﻓـﺘـﻢ ﻛـﻪ ﻧـﻮﺟﻮان ﺑـﻮدم و از داﺷﺘﻦ ﻧـﻌـﻤـﺖ ﭘـﺪر بهره مند. ﭼـﻪ دوران ﺧﻮﺷـﻰ ﺑﻮد. ﺑﺎ ﻓـﺮارﺳﻴﺪن اﺳﻔـﻨﺪﻣﺎه، ﺷـﻮر و ﺣﺎﻟﻰ ﭘﻴﺪا می شد و در ذﻫﻨﻢ برنامه های ﺑﺴﻴﺎری داﺷﺘـﻢ. ﺑﺮﭘﺎﻳـﻰ ﺳﻔﺮه هفت سین را عهده دار می شدم و ﻫـﻤﻴﺸﻪ ﺳﻌـﻰ می کردم ﺑﺎ اﻣﻜـﺎﻧﺎت ﻛﻢ، ﺳﻔﺮه هفت سین ﻗﺸﻨﮕـﻰ درﺳﺖ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ از ﻧﮕﺎه ﻛﺮدن ﺑﻪ آن ﻟﺬت ﺑﺒﺮﻳﻢ.
خواندنی های بیشتر را اینجا بخوانید
دفتر خاطرات نوروزی عکاس پیشکسوت مرکز او را به دوران نوجوانی می برد و ادامه می دهد:از ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭘﻨﻬﺎن ﺣﺎﻻ ﻫﻢ چیدن سفره هفت سین را دوست دارم. اﻣﺎ ﺑـﻴﺸﺘﺮ ﺑـﺎ ﻓﺮزﻧـﺪان ﻫﻤـﺮاﻫﻰ می کنم و به عنوان ﻧﻴـﺮوی ﻛﻤﻜﻰ ﺑﺎ آﻧـﺎن ﺳﻬﻴﻢ می شوم. اﻧﺼﺎﻓًﺎ 2 دسته گلم ﺧـﻴﻠﻰ زﻳﺒﺎﺗـﺮ از ﻣﻦ، هفت سین ﻋﺸﻖ و زندگی را در ﻛـﺎﻧـﻮن ﺻـﻤﻴـﻤـﻰ ﺧـﺎﻧﻮاده ﭘـﻬـﻦ می نمایند ﻛﻪ از ﺳﺎﻟﻰ ﺑﻪ ﺳﺎل دﻳﮕﺮ ﺗﺪاوم می یابد و ﺑﻪ ﺳﭙﺎس ﺑﺮﺧﻮردار ﺑﻮدن از این همه نعمات بر آﺳﺘﺎن ﺣﻀﺮت دوﺳﺖ ﺳﺮ می سایم. ﻳﺎدش ﺑﻪ ﺧﻴﺮ، در اﻳﺎم ﻧﻮﺟﻮاﻧﻰ، در آﺧﺮﻳﻦ ﻣﺎه ﺳﺎل دﺳﺖ در دﺳﺘﺎن ﮔﺮم ﭘﺪر می گذاشتیم و ﻫﻤـﺮاه می شدیم ﺑﺎ او در خیابان ها و ﺳـﺮک ﻛﺸـﻴﺪن ﺑـﻪ مغازه های لباس فروشی. کت وشلوارها را یکی یکی ﺑـﺮ ﺗـﻦ می کردم و درمی آوردم، در اﻧﺘﺨـﺎب ﺧﻴﻠﻰ ﺳﺨﺖﮔﻴﺮ ﺑـﻮدم ﻃﻮری ﻛﻪ راﺳﺘـﺶ ﺧﻮدم ﻫﻢ ﺧﺴﺘﻪ می شدم و ﺣﺎﻻ می فهمم ﻛﻪ اﻳﻦ از ﻣﻌﺎﻳﺐ ﺗـﻨﻮع اﺳﺖ ﻛﻪ اﻧـﺘﺨـﺎب را ﺳـﺨﺖ می نماید و مهم تر اﻳـﻨﻜـﻪ هیچ گاه ﻫﻤـﻪ خواسته ها با هم یکجا ﺟﻤـﻊ نمی شوند. ﮔﺎﻫﻰ ﻫﻢ ﺧﻴـﻠﻰ می گشتیم، اﻣﺎ ﭼﻴـﺰی ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻈـﺮ ﻣﻨﺎﺳـﺐ ﺑﻴﺎﻳﺪ، نمی یافتم. ﺧﺴـﺘﻪ و بغض آلود ﺑﻪ ﺧـﺎﻧﻪ برمی گشتم و دل می سپردم ﺑﻪ نصیحت های ﻣﺎدر ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻢ، ﻛـﻪ ﺑﺎ آراﻣـﺶ ﺧﺎﺻﻰ می گفت: ﺧـﻴﻠـﻰ ﺳﺨﺖ ﻧﮕـﻴﺮ، دوﺑﺎره می خریم، این ها ﻣﻬـﻢ ﻧﻴﺴـﺖ. ﻛـﻔـﺶ و ﻟﺒـﺎس را می توانی ﻋـﻮض ﻛﻨـﻰ. سخن های ﻋﺎرﻓﺎﻧﻪ مادر که ﻧﺸﺎن از وﺳﻌﺖ ﻧﻈﺮش ﺑـﻮد، اﻧـﺪک آراﻣـﺸـﻰ در وﺟـﻮد ﭘﺮﺗـﺐ و ﺗـﺎب ﻧﻮﺟﻮاﻧﻰ ﭼﻮن ﻣـﻦ، ﺑﻪ ﻳﺎدﮔﺎر می گذاشت.
لذت سکه های یک تومانی پدربزرگ
برای او عیدی پدربزرگ لذت خاصی داشت : ﻫﻨﮕﺎم ﺗﺤﻮﻳﻞ ﺳﺎل ﻧﻮ، دورهم ﺑﻮدن و ﺗﻼوت ﻗﺮآن ﺗﻮﺳـﻂ ﭘﺪر و ﮔﺮﻓﺘﻦ اسکناس های ﻧﻮ ﻛـﻪ ﻻی ﻗﺮآن ﺟـﺎ ﺧﻮش ﻛﺮده ﺑـﻮدﻧﺪ، از ﺧﺎﻃـﺮات فراموش نشدنی اﺳﺖ. سکه های یک تومانی را ﻛـﻪ از ﭘﺪرﺑـﺰرگ ﻋﻴـﺪی می گرفتم، باذوق ﺧﺎﺻﻰ ﻧﮕﺎه می کردم و در دﺳﺖ می چرخاندم و در ﺟﻴﺐ می گذاشتم. ﺷـﻤﺎرش عیدی ها ﺑﺎ بچه های هم سن وسال ﺧـﻮدم و ﺑﻪ رخ ﻛﺸﻴﺪن ﻣﻘﺪار عیدی ها و ﭘﺰ دادن، از ﺣﺮﻛﺎت ﻧﺎﻣﻴﻤﻮﻧﻰ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻫﻨﻮز ﻫﻢ در ﻫـﺮ ﻗﺪ و قواره ای ﻛﻪ ﺑﺎﺷﻴﻢ، اﻧﺠﺎم می دهیم، اﻣﺎ دﻳﮕﺮ آن ﺣﺲ و ﺣﺎل ﺑﭽﮕﺎﻧﻪ را ﻧﺪارﻳﻢ و اﻳﻦ ﺻﻔﺖ ﻧﺎﭘﺴﻨﺪ ﺑﻪ گونه های ﻣﺨﺘﻠﻒ در ﺑﺮﺧﻰ از ﻣﺎ ﺗﺪاوم ﻳﺎﻓﺘﻪ اﺳﺖ.
عیدانه خود را از روزگار بگیریم
عکاس خوش ذوق شهرمان حرف هایش را اینگونه به سرانجام می برد: ﻧﻮروزﻫﺎ می آیند و می روند و ﻋﻴﺪاﻧﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ داده می گردد. ﺑﺨﻮاﻫﻴﻢ ﻛﻪ ﺣﻀﺮت ﺣـﻖ ﻟﻄﻔﺶ را ﺷﺎﻣﻞ ﻫـﻤﻪ ﻣﺎ ﻛﻨﺪ ﺗﺎ ﺣﺎل ﺧﻮﺷﻰ ﭘﻴﺪا ﻛﻨﻴﻢ. ﺧﻮب ﺑﻴﻨﺪﻳﺸﻴﻢ، ﺧﻮب ﺑﺒـﻴﻨﻴﻢ و ﺧـﻮب ﻋﻤﻞ ﻛﻨـﻴﻢ. آﻧﮕـﺎه ﺣﻮل ﺣﺎﻟﻨـﺎ اﻟﻰاﺣﺴﻦاﻟـﺤﺎل ﻣﺼﺪاق ﻋﻴﻨﻰ ﭘـﻴﺪا می نماید و ﻋﻴﺪی گرفته ایم.
منبع: همشهری آنلاین